۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

هانا آرنت و روشنفکران!


بصير نصيبي

«شکل گیری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بین ممکن نیست این روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند. هانا آرنت»
با تامل بر این گفته ی« هانا آرنت» اندیشمند ضد فاشیست آلمانی در دوران تسلط نازیها وبا مقایسه تفکر «هانا آرنت» بااندیشه ی روشنفکران جامعه خودمان ،چه کسانی را روشنفکر کوته بین بنامیم ؟ به گمان من قرابت های انکار ناپدیری این دو نظام خودکامه با هم دارند، در بسیاری از زمینه ها« خمینیسم» از «هیتلریسم» پیشی گرفته است(برای نمونه ،دخالت در پوشش وآرایش،تغدیه و هر آنچه از ارتجاع مذهبی درشبه قانون اساسی حکومت آخوند ها گنجانیده شده است) بعد از سقوط هیتلر هر چند سیاست های دول متحد ایجاب نمی کرد پرونده ی همه خادمان هیتلر گشوده شود اما بسیاری از اسناد سینه به سینه گشت .کتاب ها وفیلم ها و برنامه های تلویزیونی بسیاری در این ارتباط نوشته و ساخته شد به خصوص در زمینه ی همدلی هنرمندان با هیتلر پژو هش های با ارزشی در دسترس است . هر چند نام« لنی ریفنشتال »بازیگر وکارگردان خلاق سینما -پیرو اندیشه فاشیسم - بر سر زبان هاست اما در همه زمینه ها جناب گوبلز (خاتمی دوران هیتلر) هنرمندانی داشت که برای پیشوا چهره انسانی بسازند. البته همه هنرمندان در ایران مانده را نمی توان همراهان سیستم ج. اسلامی دانست، همانگونه که همه آنها که در دوران هیتلر در آلمان ماندند به خدمت نظام در نیامدند. اما میزان همکاری روشنفکران با نازی ها آنقدر گسترده بود که نظام بتوانند برنامه های فرهنگی / هنری اش را در زمینه های موسیقی، نقاشی،ادبیات وسینما ، تئاترو... پیاده کنند. همانگونه که میزان هنرمندان همراه سیستم جمهوری اسلامی از اصلاح طلبش گرفته تا محافظه کارش در آن حد گسترده بود که توانست نظام فاسد ولایت فقیه را 30 سال سر پا نگهدارد . اما بررسی موقعیت ورفتار هنرمندان تبعیدی در دوران هیتلز بما نشان میدهد که آنها در مبارزه شان علیه نازیسم نسبت به صادرات فرهنگی آن دوران حساس بودند ونسبت بدان مواضع قاطع وروشن گرفته بودند. آیا فریتس لانگ، ژوزف فون اشترانبرگ ،مارین دیتریش ،برتولت برشت... در دوران تبعید با هنرمندان هیتلر در تماس بودند ؟در پخش واشاعه پروپاکاندا فیلم های آن دوران سهم داشتند؟آیا برشت بی دلیل بود که فریاد خشم آلودش را در این سروده بیان کرد؟.
« به ما نام مهاجرداده اند آنان. چه‌بی‌ربط است این نام. مهاجرآنست كه ترك وطن گوید. ولی ما با رضای خویش، قدم درین راه ننهادیم تا ازنو میهنی جوئیم كه شید هم، اگرشد، تا ابد، آنجا بمانیم. گریزانیم وسرگشته ما را تاراندند ازآنجا. ینجا، كجا؟ كی؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز. ین دیاری كه، گیرم ، پذیرا گردد ما را ( جدا شده از سروده مهاجر اثر برتولوت برشت)»
اما حالا روشنفکرانی که ادعا داشتند سالها برای حفظ نام واعتبار تبعید جنگیده اند. ایرانیان مهاجر ، تبعیدی ، مقیم خارج، پناهنده را در یک کاسه ریخته اند واز آن آشی پخته اند که تناولش برای خیلی ها به خصوص توده ای های دو آتشه لذت بخش است.
آیا روشنفکر برون مرزی ای که آن چنان داد از هنر مترقی ومردمی میزند اما هنرمندان غیر مردمی ج اسلامی را ارج مینهد. کوته بین است ویا مترقی وروشن بین؟ چرا برخی از روشنفکران ما قادر نیستند درک کنند که دعوای بهمن قبادی وکیارستمی بر سر لحاف ملاست ؟ لازم نیست خیلی از گذشته قبادی مطلع باشیم، کافیست به همین اعتراض نامه اش توجه کنیم می بینیم همه سالهایی که کیارستمی کلیت نظام را تائید میکرد برای بهمن قبادی ی کردزاده هیچ موردی پیش نیامد که معترض استادش باشد؟ مگر کیارستمی با صراحت اعلام نکرد سر وصدایی که بخشش جایزه نخل طلا به طعم گیلاس به پا کرد جنایت میکونوس را به سایه کشاند (آقای بهمن قبادی از پیشینه خانوادگی برای چهره سازی خودش کم بهره نبرده است. ) مگر آنها که در کافه می کونوس قتل عام شدند فعال سیاسی کرد نبودند؟ چرا لا اقل آقای قبادی در برابر کسی که با شجاعت! از تاثیر کارش در کم رنگ کردن جنایت میکونوس سخن گفت ،موضع نگرفت ؟(میدانیم ماجرای اخیر در ارتباط با بهره برداری بهمن قبادی از پرونده رکسانا صابری برای موفقیت در کن 2009 بر ملا شد. علاوه بر این، هنوز هم وی به این سئوال جواب نداده است که این چه فیلمساز سینمای زیر زمینی است که مطبوعات حکومتی دوران کودتا مبلغ فیلم زیر زمینی اش هستند؟) آیا روشنفکر آگاه نباید قبل از اینکه شیفته ی یک رفتار یا یک نوشته بشود به انگیزه ها هم توجه کند؟البته دعوای موسوی، کروبی ، خاتمی با جناح حاکم دعوای خانوادگی است دعوای هنرمندان نظام هم با هم دعوای خانوادگی است ، همانطور که دعوای سران نظام ربطی به مردم اسیر ایران ندارد، دعوای 30 یا 40 تا ازهنرمندان صادراتی وکارگردانان سینمای گلخانه ای با هم و با باند احمدی نژاد هم ربطی به اهالی زجر کشیده سینمای ایران ندارد که در درد ورنج وبیماری ومحروم از همه امتیاز های حکومتی به زندگی اسارت بار ادامه می دهند.
الان جو اقتضا می کند که دلال ها وکارچاق کن ها ولابی ها ی فرهنگی. هنری تا اطلاع ثانوی سبز پوش باشند وخودشان را با بهمن قبادی ها،رخشان بنی اعتماد ها،مخملباف ها وصل کنند . چه بسا بد نباشد نیشی هم به کیارستمی با آن پیشینه شناخته شده اش بزنند.دریغ است اگر نظر روشنفکران برون مرزی از این دسته از سینماگران سینمای جمهوری اسلامی از جنس تحسین های لابی ها باشد ،در آن صورت روشنفکر با ادعای سرنگونی طلبی با کارچاق کن ها چه فرقی دارد؟ بله من هم می دانم که دلال ها را لمس سکه شیفته سیاست سینمایی ج. اسلامی کرده است. اگر یک لحظه ای روزی شان قطع شود،این اشتتیاق هم محوو نابود میشود. اما چرا روشنفکر اپوزسیون برون مرزی با دلال ها هم زبان شده است؟
این مردم بودند که با حرکتی غافلگیرانه معادله شکل گرفته -بهره این گونه فیلمسازان از اختلاف های بین باندهای حکومتی در چهار چوب حفظ نظام- را بهم زدند. همان بن بستی که رژیم وعواملش بدان گرفتار شده اند دامن چنین روشنفکرانی را هم گرفته است و دایم از این شاخ به اون شاخ می پرند. آیا با معیار های خانم «هانا آرنت» بخشی از جامعه روشنفکری ما خود در شکل گیری حکومت خودکامه سهم نداشته اند در حین اینکه مدعی مبارزه با آن بوده اند؟ اما این مردم بپا خواسته هستند تا به عمر ننگین کلیت این نظام نقطه پایان بگذارند، راه سخنی در پیش است. همتی جانانه می طلبد.
یادداشت‌های روز "، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های روز سایت دیدگاه" قید کنید

بصیر نصیبی
www.cinemaye-azad.com
19 نوامبر 2009 زاربروکن. آلمان
منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: