۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

مجاهدین و اژدهای زخم خوردۀ ولایتمداران ایرانی – عراقی


سعيد اطلس (گيل آوا)




-->

روز سه شنبه 28 ژوئیه 2009، نیروهای ویژۀ اعزامی از سوی دولت نوری مالکی برای به دست گرفتن کنترل کامل قرارگاه (شهر) اشرف، حملۀ غیر مترقبه ای را بر علیه 3400 تن از مجاهدان مستقر در اشرف آغاز کردند، که در جریان آن 9 مجاهد خلق بخاک و خون در غلطیده و چند صد تن دیگر نیز زخمی شدند. در این تهاجم خونین 36 نفر از مجاهدین بی سلاح شهر اشرف نیز توسط نیروهای مهاجم عراقی دستگیر شده و از آنجا به زندان شهر خالص در عراق منتقل شدند.
بنا به گفتۀ بهزاد صفاری سخنگوی حقوقی مجاهدین در قرارگاه اشرف، این تهاجم اعلام نشده زمانی اتفاق افتاد که نمایندگانی از سوی مجاهدین با هیئتی از دولت عراق بر سر یافتن راه حلی مورد قبول دو طرف در این قرارگاه در حال مذاکره بودند. به گفتۀ صفاری این مذاکرات که از روزهای قبل آغاز شده بود و با پیشرفتهای قابل توجهی نیز همراه بوده است، ناگهان در پی یک تماس تلفنی در روز سه شنبه 28 ژوئیه، از سوی نمایندگان عراقی متوقف شد. پس از گذشت تنها بیست دقیقه از ترک محل، توسط هیئت عراقی، این یورش خشونت بار، آنگونه که در فیلمهای مربوطه دیده ایم، آغاز می شود.
در این میان موضوع بحث بر انگیزی که توجۀ بسیاری را در رابطه با این تهاجم برانگیخت، حضور وزیر دفاع آمریکا در عراق، در روز تهاجم نیروهای عراقی به قرارگاه اشرف بود. همچنین بی تفاوتی تعجب بر انگیز محافظین آمریکایی اشرف در قبال این جنایت، که هر دو نشانه های آشکاری از چراغ سبز آمریکا به نوری مالکی در به انجام رساندن این تعرض خونین بود. از آنجاییکه بسیاری از جزییات مربوط به یورش عراقیان به محل استقرار مجاهدین در اشرف و اخبار اعتصاب غذای 36 مجاهد خلق از طریق رسانه های مجاهدین و دیگر رسانه های اپوزیسیون به اطلاع همگان رسید، از شرح جزئیات آن صرف نظر کرده و به چند نکتۀ مربوط به مسایل حول و حوش این واقعه می پردازم که بنظر میرسد در مورد آنها کمتر سخن گفته شده است.
سکوت نسبی دولتهای غربی در قبال واقعۀ خونین اشرف و همچنین واکنش سرد سایر نیروهای مخالف رژیم، بویژه نیروهای سرنگونی طلب در رابطه با جنایات صورت گرفته بر علیه ساکنان غیر مسلح و بی دفاع اشرف کاملآ چشمگیر بود. البته گاه نظرات پراکندۀ انتقادی ای همراه با ابراز نگرانی در مورد اشرف از سوی بعضی ها شنیده می شد. این اظهارات عمومآ در انتقاد از اصرار رهبران مجاهدین در ماندنشان در عراق و یا اینکه بی ثمر بودن اعتصاب غذای آنان ابراز می شد.
ریشه یابی سیاسی در مورد علل سکوت دولت های غربی در قبال این موضوع و حتی بی تفاوتی های سئوال بر انگیز دیگر نیروهای اپوزیسیون از جمله سرنگونی طلبان نسبت به این واقعه انسانی و مبارزاتی کار پیچیده ای نیست و پاسخ های سیاسی روشنی دارند. اما آنچه که در این میان تعجب بر انگیز و قابل تامل می نماید، سکوت آن دسته از فعالین پناهندگی و حقوق بشری و بنگاه های رنگارنگی است که در خارج از کشور ظاهرآ به فعالیت مشغول اند.
متاسفانه آنچه که از عملکرد اکثر اداره کنندگان این مراکز پناهندگی و حقوق بشری استنباط می شود، اینست که آنها بر خلاف تعاریف رسمی از پناهندۀ سیاسی، پناهندگان ایرانی را بر اساس ذائقۀ سیاسی و معیار های ارزشی خود ارزش گذاری و تعریف می کنند. آنچه که مایۀ نگرانی است، اینست که آنچه را که برای دیگران عیب می شماریم، بر خود روا بداریم که این خود از علائم مشخص دیکتاتوری و به نوعی آپارتاید سیاسی است.فرض کنید که یک پزشک که اعتقادات شدید ضد مذهبی دارد (که جرم نیست) نسبت به مداوای یک فرد مذهبی که با مرگ دست و پنجه نرم میکند، شانه خالی کند (که جرمی اخلاقی و حرفه ای است).
این 36 مجاهد خلق:اولآ که جدا از باورها و تعلقات سازمانی شان، مثل همۀ انسان ها، حقوق تعریف شده ای داشته و دارند. ثانیآ در زمرۀ ناب ترین و واقعی ترین پناهندگان سیاسی ای بوده و هستند که همواره حرمت نام پناهندۀ سیاسی را پاس داشته اند. ثالثآ مبارزانی هستد که در پایداری به عهد و پیمان مردمی خویش تا کنون ذره ای کوتاه نیامده اند. چه آن زمان که بسیاری از آنها در چنگال جانورانی از جنس لاجوردی معدوم هزار بار میمردند و زنده می شدند و یا امروزه که قامت ستبر خود را بر آرواره های اژدهای زخم خوردۀ ولایتمداران ایرانی – عراقی ستون کرده اند.
صفات فوق از نظر انسانی و مبارزاتی صفات برجسته ایست، هر چند که از نظر سیاسی و اعتقادی روش فکری و مبارزاتی غیر خود را نپسندیم. شور بختانه بعضی ها در گذر ایام، که گویی به ذوب شدن تدریجی شان در ارزش های مادی و نظم های نوین جهت دار انجامیده است، آنچنان دچار استحالۀ فکری شده اند که دلزدگی شان به واژه گان پویایی چون: مقاومت، برابری طلبی، انقلابی گری، ظلم ستیزی، دمکراسی خواهی، پلورالیسم و خلاصه هر آنچه را که رنگ و بوی مبارزه دارد، می توان در لفافۀ اعمال و کردار و گفتارشان بروشنی دید.رنگ باختگی این ارزشهای نیکو بی شک تبعاتی نیز در پی خواهد داشت. از جمله عدم تشخیص درست تفاوت ها. بطور مثال، "تفاوت مخالف فکری با دشمن" که دو نگرش و شیوۀ برخورد گوناگون را می طلبد و یا "تفاوت اصولی بودن با چپ زدن های اپور تونیستی و خود نمایانه.چنین معیار های واژگونه ای در نهایت به بستن دریچۀ قلب بسوی دوست و احتمالا گشودن اش بر دشمن واقعی یا حقه بازان دنیای سیاست راه می برد. عملکردی که خاک پاشیدن بر چشمان منتظر مردم رنجدیدۀ وطنمان از علائم مشخص آن است.

تحلیلی کوتاه بر تبعات حملۀ نیروهای مالکی بر اشرف
دیدن صحنه هایی از یورش خشونت بار نیروهای ویژۀ عراق به ساکنان بی دفاع اشرف در سه روز نخست آن برای هر انسانی تاثر بر انگیز بود. در این میان آنچه که بعنوان راه برون رفت از این بحران از سوی بسیاری از سیاسیون و افراد عادی جامعه پیشنهاد می شد، خروج مجاهدین از مکان خطرناک فعلی شان در اشرف به کشوری دیگر بود. این تمایل با دو بیان و هدف مختلف عنوان می شد.1- از روی دلسوزی وعلاقمندی به سلامتی رزمندگان ساکن اشرف2- از روی سیاسی کاری و با هدف تحقیر مجاهدین با دادن این پیام که "خود کرده را تدبیر نیست"
مجاهدین نیز در مقابل بر موضوعات زیر پای می فشردند.1- تنها سلاح و امکان موجودشان، برای جلب توجه افکار بین المللی و مجامع حقوق بشری دست زدن به اعتصاب غذاست و تاکید می کردند که بی تفاوتی شان در مقابل چنین تعرض هدفداری میتواند دولت عراق را به حملات بیشتر و شدیدتر و گرفتن تلفات بیشتر از مجاهدین ترغیب کند.
2- امکان پذیرش آنها از سوی کشور های دیگر، مادامیکه در لیست تروریستی آمریکا قرار دارند، برایشان فراهم نبوده و در عین حال به تغییر محل سکونت در نقطه ای دیگر از کشور عراق هم با اتکا بر منشور های بین المللی در مورد پناهندگان تن در نخواهند داد.
3- حضور مجاهدین در عراق، برای گذران زندگی یا حفظ جان نبوده و نیست و دادن پاسخ متقابل به تعرضی که طرف دیگرش رژیم جمهوری اسلامی است، بخشی از سلسله نبردهای سی سالۀ مجاهدین با این رژیم است که هیچگاه بدون مایه گذاری به پیش نرفته است.
در این میان بزرگترین ریسک شکست اعتصاب غذای مجاهدین، متوجه مسعود رجوی رهبر مجاهدین بود. چرا که از بین رفتن یکایک اعتصابیون در میان بایکوت خبری و بی تفاوتی های کشور های مهم غربی نسبت به خواسته های اعتصاب کنندگان میتوانست تمامی تقصیر ها را متوجۀ رهبر مجاهدین بکند، که همواره بر ماندن مجاهدین در اشرف اصرار ورزیده است. عده ای از منتقدین مجاهدین نیز از پیش این موضوع را مطرح می کردند که مسعود رجوی برای گریز از قبول بن بست استراتژیکی مجاهدین که بر عملیات نهایی ارتش آزادیبخش در آزاد سازی ایران استوار بوده است، جان هزاران زن و مرد مجاهد خلق را به مخاطره افکنده است.
با اینهمه مجاهدین در تصمیم خود اصرار ورزیده و اعتصاب غذای نامحدود را تا بر آورده شدن خواسته های خود برگزیدند. پس از گذشت 72 روز سخت و پر اضطراب، سر انجام این موضوع پس از عقب نشینی دولت عراق در آخرین ساعات باقیمانده از حیات 36 اعتصابی مجاهد خلق، آنگونه که خوشایند مجاهدین بود به پایان رسید.
تصمیم پر ریسک و پر مخاطره ای که مجاهدین به آن تن در دادند با دستاوردهای کلیدی قابل توجه ای همراه بود، که بعضی از آنها، حیات دوباره ای به کالبد تشکیلات زخم خوردۀ مجاهدین بخصوص در اشرف بخشید. در این میان بدون شک مسعود رجوی رهبر مجاهدین بدلایل زیر برندۀ واقعی تصمیم پر ریسک، اما ثمربخش خود و مقاومت اسطوره ای دست پروردگانش بوده است.
1. تن دادن به ریسک بسیار بزرگی که با برد بالایی همراه شد. آنهم در فضای بین المللی ای که در آن کشور های مهم جهان تمامی درب های سازش را به امید دستیابی به توافقات اتمی با رژیم تهران، ماههاست که گشوده نگه داشته اند. بنا براین این موفقیت موقعیت وی را به عنوان رهبر محبوب و بلامنازع مجاهدین بسی بیشتر از گذشته تقویت کرده است. این موضوع در موقعیت کنونی برای رجوی، که بدور از مجاهدین اشرف و در مخفیگاه نا معلومی به سر می برد، یک دستاورد کلان محسوب می شود.
2. تشکیلات مجاهدین در اشرف بعد از گذرانیدن یک دورۀ نسبتآ طولانی پر تنش و پر اضطراب که فرسودگی روحی و افت اعتماد به نفس بخشی از افراد در آن غیر قابل اجتناب می نماید، در گذر از این آزمایش سخت و مرگبار، حیاتی دوباره یافت
3. از آنجایی که این سی و شش تن بطور اتفاقی به چنگ مهاجمین عراقی گرفتار شدند و همگی شان مجرد از سابقۀ تشکیلاتی، بنیۀ بدنی و وضعیت روحی شان، در گذر از این ابتلای جان گداز 72 روزه تا پای جان ایستادند، ناظران بی طرف را به این نتیجه می رساند که کل تشکیلات مجاهدین از قوام نیرویی بالایی برخوردار است. این موضوع بر تمامی ادعاهای رژیم و رسانه های برون مرزی اش مبنی بر وجود تشتت در تشکیلات مجاهدین در اشرف خط بطلان کشیده و سرمایه گذاری دیر پای رژیم در این زمینه را نقش بر آب کرد.
4. امکان مناسب نیرو گیری در داخل کشور را برای مجاهدین بیش از پیش مهیا کرده است. مطرح شدن مجاهدین در فضای ملتهب سیاسی کشور از دستاوردهای گرانبهایی است، که می تواند در وضعیت فعلی کشور،برای آنها بسیار راه گشا باشد
5. بدون شک تعداد قابل توجه ای هوادار جدید حرفه ای که در پراتیک های سه ماهۀ مجاهدین در دفاع از اشرف شرکت فعالانه ای داشتند، به تشکیلات خارج از کشوری مجاهدین خواهند پیوست
6. از نظر بین المللی به حامیان و کانال های ارتباطی جدیدی دست یافته و خواهند یافت.
تهدیدات و فرصت ها
علی رغم دستاوردهای فوق، یک واقعیت را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه اگر در دفعات قبل، دولت عراق تحت فشارهای مقامات رژیم ایران و خوشایند آنها دست به آزار و اذیت و ارتکاب جنایات برعلیه مجاهدین اشرف میزد، از این پس برای باز یافتن حیثیت سیاسی و اعمال اوتوریتۀ از دست رفته اش، با سبعیتی بیشتر وارد کارزار های بعدی خواهد شد.
بنظر میرسد که مجاهدین کارزارهای سخت تری را پیش و روی داشته باشند. هر چند که وضعیت نوری مالکی هم در چند ماه آینده که انتخابات جدید عراق در پیش است، با رای مردم عراق رقم خواهد خورد. ارزیابی های اولیه خبر از شکست مالکی در این انتخابات میدهد. وضعیت اعتراضات مردمی در داخل کشور نیز بنظر نمیرسد که فرو کش کند. رژیم دیگر فرجۀ چندانی برای وقت کشی در مورد بر نامه های اتمی اش ندارد. گرانی و فشارهای معیشتی بیش از پیش بر گردۀ مردم سنگینی میکند که با برنامۀ حذف سوبسیدها از اقلام اساسی مورد مصرف جامعه از این پس بسی دشوار تر خواهد شد. بنا بر این با در نظر گرفتن تمامی این فاکتورها می توان امیدوار بود که چه بسی تعادل قوای سیاسی در ایران در ماههای آینده به نفع مردم بچرخد.
سختی غربت برای همه به پایان خواهد رسید، اگر که هماهنگ کننده ای برای مدیریت پتانسیل های بیکران مردمی وجود داشته باشد. شایسته ترین راه برای کمک به خود و مردم بپاخاستۀ ایران، بوجود آوردن این شورای هماهنگی و یا همبستگی ملی واقعی است.
با تشکر"یادداشت های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت های روز سایت دیدگاه" قید کنید.
سعید اطلس – 26 اکتبر 2009
منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: