۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

هفته بی ظرفیت ها و بی ظرف ها


علی ناظر




-->

گزارش هاآرتص مبنی بر ملاقات جمهوری اسلامی با اسرائیل در یکی از اتاقهای کنفرانس هتل چهارفصل مصر در صدر بسیاری از خبررسانی ها قرار گرفت. حدود دو سال پیش در تحلیلی خبری نوشتم، بازهم می نویسم که رژیم جمهوری اسلامی هیچ مساله ای در ملاقات و مذاکره با اسرائیل ندارد، و اگر ملاقات مهدی بازرگان و برژینسکی را پیراهن عثمان کرد، دلیلش امروز بر همه آشکار است:
27 ژانویه 2008 (علی ناظر - دیماه 1386)، "چندی پیش شرق الاوسط گزارش داد که لاریجانی با خانواده اش در یک سفر «غیر رسمی» وارد مصر شد (25 دسامبر 2007)، صدای آمریکا فردای آنروز (26 دسامبر) گزارش کرد که اهود براک وارد مصر شد. بوش دو هفته بعد در سفرش به خاورمیانه، با اطمینان، و در برابر دهانهای باز خبرنگاران، از «صلح در 2008» صحبت می کند. آیا اصرار رژیم بر «غیر رسمی» بودن سفر لاریجانی به این خاطر بوده که با براک ملاقات داشته یا نه را بگذاریم به عهدهء تاریخ، فقط یادآوری کنم که حدود یکسال پیش سایت آفتاب نوشت « مذاکره لاریجانی و گیتس شایعه است»، اما طولی نکشید که باب مذاکره با آمریکا باز شد. آیا امروز باب مذاکره بین اسرائیل و رژیم اسلامی در حال باز شدن است؟ آیا ملاقاتی در مصر صورت گرفته ولی اسرائیل و رژیم (در فاز نخست) به نتیجه ای نرسیده اند و گرد و خاک کنونی در نوار غزه جهت گرفتن امتیاز بیشتر پیش از بازشدن باب مذاکره است؟ "
در پایان، نتیجه گرفتم که "قربانی اینهمه هوچیگری، خاک پاشیدن، و خلاصه رابطهء «محور شرارت» و «شیطان بزرگ» کسی نخواهد بود به جز مردم ایران و منطقه."

متاسفانه رژیم پیچیده تر از مردم و نیروهای سرنگونی طلب برنامه ریزی کرد. طولی نکشید که با عَلَم کردن پرچم سبز سیدی، پرده فریب بر چشم بسیاری کشاند (علی ناظر - گفتگو با م. ساقی، دیدگاه سوم، بخش 1،2، 3). البته بسیاری از "مردم" که زمانی نه چندان دور با افتخار مچ بند سبز می بستند، و ناخودآگاه، و شاید هم آگاهانه، خود را در کنار "مردم فریبان" وابسته به رژیم، هم صف کرده بودند، امروز در حال شستن دستان خود از این رنگین نماد نیرنگ اند. هر چه بیشتر از 22 خرداد 1388 دورتر می شویم، ماهیت غیرقابل انکار موسوی برای بسیاری روشن تر می شود. هر چه از تظاهرات خرداد و تیر 88، و این تصور کودکانه که می شود بدون مدیر صحنه، بدون برنامه رادیکال، بدون انسجام و شعار سرنگونی طلبانه، "رأی خود" را پس گرفت، دورتر می شویم، پرده فریب از چشم افراد بیشتری که انقلاب و سرنگونی را یک خواست رفورمیستی، تا یک بایست مترقی و رادیکال، ارزیابی می کردند، می افتد. بیرنگ شدن تظاهرات در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی نشانگر این واقعیت است که "مردم سبز" در حال دل بریدن از یک "ذهنیت" و بازگشت به جبهه رادیکال اند. البته اگر نیروهای رادیکال، و رسانه های مترقی زمینه لازم برای بازگشت این جمعیت آماده به انقلاب را فراهم آورند.

موسوی در پیامی که بیشتر به موعظه برای نگاهداری نظام بر سر پا، تا رهنمود یک رهبر مترقی می مانَد، به یک نکته درست اشاره کرده است که شعارهای مردم "ناشی از عصبانیت است"، البته "خشم" واژه صحیح تری است. وی اما بنا به ماهیتش، خواست به حق مردم – نابودی دیکتاتوری مذهبی - فاشیستی را "افراطی" توصیف می کند؛ و در این پیام، با توجه به وظیفه محوله اش، به "هواداران" نصیحت می کند که " به نفع همه ماست شعارهایی متناسب با ظرفیت کشور طرح کنیم و از طرح شعارهای انحرافی و غیرمنطبق با وضعیت کشور بپرهیزیم ". او مشخص نمی کند که این "ما" چه کسانی هستند؛ "شعار های انحرافی" چیست، و اصولا، چرا باید "پرهیز" کرد. ایشان همچنین فراموش می کند که حداقل یک "شعار متناسب با ظرفیت کشور" مثال بزند، شعاری که بقول ایشان نه "ساختار شکن" باشد، و هم " متناسب با ظرفیت کشور ". شاید منظور ایشان شعار "یا حسین، میر حسین" باشد، که نه ساختار شکن است، هم "منطبق" با ظرفیت ایشان. البته اگر پای سخن نویسندگان "سبز" بنشینیم، آنها طبیعتا، روند رخدادها و پیامهای موسوی را با عینک دیگری ارزیابی می کنند. واقعیت این است که در نبود نیروی مترقی و رادیکال در صحنه، طبیعتا این "پاسداران" نظام رهبران جنبش مردمی می شوند.

بنا به شواهد متعدد، نیروهای چپ به علت ضعف در سازماندهی و ساماندهی معترضین، زمین را در اختیار دو نیروی اصلی قرار داده اند. رژیم و مجاهدین خلق.

مجاهدین بخاطر پافشاری در ماندگاری در اشرف مورد تهاجم چماق داران عراقی قرار گرفتند، که پس از 72 روز اعتصاب غذا بالاخره توانستند به بخشی از خواست های خود، از جمله و مهمتر از همه، آزادی 36 مجاهد اسیر، دست یابند. متاسفانه، گویی این دستاورد عمری کوتاه داشته است. بنا به گزارش خبرگزاری دولتی مهر (2 آبان 1388)، به نقل از " پایگاه خبری میدل ایست آنلاین، دولت عراق 15 دسامبر 2009(24 آذر) را به عنوان آخرین مهلت تخلیه اردوگاه اشرف و انتقال منافقین [مجاهدین خلق] به صحرای بادیه اعلام کرده است. صحرای بادیه در مرز جنوبی عراق با عربستان قرار دارد." سایت مجاهدین، دو روز پیش از این (29 مهر 1388)، در همین رابطه گزارش می دهد که عراق در "پی جابجایی اجباری ساکنان اشرف" است.
"فراخوان بينالمللى قانونگذاران اروپايىجابجايى ساكنان اشرف در داخل عراق توطئهى رژيم تهران براى كشتار آنهاستپارلمان اروپا از نخستوزير عراق مىخواهد به محاصره اشرف پايان دهد و از جابجايى اجبارى آنها خوددارى كند.ساكنان اشرف نسبت به جابجايى اجبارى‌شان به رئيسجمهور آمريكا و دبيركل ملل متحد هشدار مىدهندكمپ اشرف محل استقرار اپوزيسيون ايران در عراق استما عميقا نگران وضعيت 3400 عضو اپوزيسيون ايران، سازمان مجاهدين خلق ايران، مستقر دركمپ اشرف در عراق هستيم. رژيم ايران تلاش مىكند دست به كشتار آنها از طريق دولت عراق بزند. حمله مرگبار نيروهاى عراقى به كمپ اشرف در بيستوهشتم و بيستونهم ژوييه 11 كشته و 500 زخمى به جاى گذاشت. "

در چنین شرایط پیچیده که رژیم با اسرائیل همنشین می شود، موسوی که مبتلا به بیماری الزایمر سیاسی است، رهبر جنبش می شود، و مجاهدین در خطر قتل عام و کشتار جمعی قرار دارند، به راستی چه می توان کرد به جز تکرار شعار همیشگی: نیروهای سرنگونی طلب متحد شویم. موسوی می خواهد القا کند که مردم و کشور "ظرفیت" شعارها و حرکتهای رادیکال را ندارند؛ و نیروهای سرنگونی طلب هم ثابت کرده اند که "ظرف" لازم برای سرنگونی را ندارند.
باز هم می نویسم، این رژیم رفتنی نیست تا معضل همبستگی ملی حل نشود.
"یادداشت‌های هفته"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های هفته سایت دیدگاه" قید کنید .
علی ناظر
2 آبان 1388

منبع: سايت ديدگاه http://www.didgah.net/
سلام آقای ناظر، خسته نباشید! سئوالی داشتم در مورد " همبستگی ملی"؛ {همبستگی ملی با کی و با چی؟} چه کسانی و یا چه گروهی هایی هستند که بخواهند با مجاهدین خلق همبستگی داشته باشند؟ آیا مجاهدین خلق باید با آنها اعلام همبستگی کنند یا برعکس گروه های دیگر هستند که باید با مجاهدین اعلام همبستگی کنند؟ یکی از این گروه هائی که می تواند با مجاهدین مثلا اعلام همبستگی کند "احزاب کمونیستهای کارگریها هاست!!" آنها چگونه میتوانند با مجاهدین همبستگی داشته باشند وقتی که از بیخ با اسلام و بطور مشخص با باور های مسلمانها مخالفند؟ تازه سری به سایت های آنها بزنید و بینید به غیر از اهانت چیز دیگری هم در باره مجاهدین و اسلام میخوانید؟ آنها تا قبل از حمله با اشرف مرتبا از داروخانه سایتشان برای آنها نسخه نجات می پیچیدند، آیا بعد از آزادی 36 گروگان مجاهد؛ حتی برای حفظ ظاهر هم که باشد پیامی ، تبریکی، به همان اندازه چهار خطی که مسعود رجوی پیام تسلیت به خاطر در گذشت منصور حکمت در روزنامه مجاهد ابراز نمود،دادند و گفتند؟ " مگر غیر از این است "احزاب متعدد کمونیست کارگری" نسبت به احزاب و گروه های دیگر منهای مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت از وزنه سیاسی بهتری برخوردار ند، آیا نمی بایست به خاطر حفظ اصول و پرنسیب های یک حزب سیاسی لااقل یک خط پیام خوش آمد به آن 36 نفر گروگان آزاد شده می دادند؟ قسم شان را باور کنیم یا دم خروس را؟ آیا به نظر شما اینها ظرفیت پذیرش ائتلاف و همبستگی با مجاهدین را دارند؟ آیا می شود به آنها وقتی که در دفاع و نجات جان اشرفی ها قبل از حمله و حتی در شروع حمله هزار نیشدر و کنایه به مسعود رجوی و باورهای اسلامی آنها میزنند به چشم یک حزب سریوس و رو راست برای پیشبرد همبستگی نگاه کرد؟ نه! من که فکر نمیکنم، وقتی " حزب کمونیست کارگری " با شاخه های متعددش این است وای به بقیه؛ تازه آنها خودشان را یک سر و گردن از مابقی فعالتر و بزرگتر هم می دانند و مجاهدین راهم در حد یک فرقه!! از بحث کمیت که خارج شویم، وجدانا از نظر کیفی، کی و یا چه گروهی به اندازه مجاهدین رژیم را در عرصه بین المللی به چالش کشانده است؟ خلاصه مطلب آنچه که مسلم است این است که ما همگی یک دشمن واحد داریم اما برای سرنگونی اش دوستان متحد نداریم. و این تقصیر از مجاهدین نیست، شکل مبارزه و پیدا کردن تجربه برای مبارزه در پروسه عمل هر نیروی دیگری هم که به غیر از مجاهدین می بود به همینجا راه میبرد، چرا؟ چونکه پول، نفت و قدرت در اختیار آخوندهای خونآشام و رژیم قرار دارد، حامی ها و لابی های مجرب هم دم به وقت در خدمت رژیمند. از مجاهدین خلق هم چه ما خوش مان بیاید و چه نیاید با اتکا به همان ایدئولوژی اشان تا کنون با آن همه حوادث و طوفانهای سیاسی که گریبانگیرشان بوده است، توانسته اند حیات سیاسی خودشان را حفظ کنند و بر خلاف نظر آقای وفا یغمایی تنها سلاحی را رژیم نتوانسته است از مجاهدین ، حتی با توسل به حربه " منافقین " خلع کند همان " اسلام متضادی" است که مجاهدین آنرا رو در روی اسلام بنیادگرایی قرار داده است. خوشبتانه مجاهدین با اصلی و فرعی کردن اهداف و دشمن در دام رویاهای اصلاحات از نوع خاتمی نیافتداند و با پیروزی قطره چکانی و قدم به قدم شان تاکنون توانسته اند رژیم را به گوشه رینگ ببرند و جنبش سبز رااز سر چشمه " سردار سازنده گی و اصلاحات خاتمی " به رژیم تحمیل کنند.
البته می بخشید که مطالبم طولانی شد ظاهرا بیشتر کاربران تمایل دارند حول مقالات آقای وفا یغمایی نظر بدهند و مطلب به این مهمی از طرف شما آقای ناظر در یاداشت هفته پس از چند روز تا الآن فقط سه نظر در آن ثبت شده است و امیدوارم مطلب طولانی ام به دلیل تعداد کم نظر دهندگان در اینجا استثنا قائل شوید و آنرا منتشر کنید.
علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست: